سکوت
می خواستم چشم های تو را ببوسم تو نبودی ، باران بود رو به آسمان بلند پر گفت گو گفتم : تو ندیدیش ...؟! و چیزی ، صدایی ... صدایی شبیه صدای آدمی آمد گفت : نامش را بگو .... تا جستجو کنیم ! نفهمیدم چه شد که باز یکهو بی هوا ، هوای تو را کردم ، دیدم دارد ترانه ای به یادم می آید گفتم شوخی کردم ! میخواستم صورتم از لمس لذیذ باران فقط خیس گریه شود ، ورنه کدام چشم کدام بوسه کدام گفتگو ...
نظرات شما عزیزان:
|
About
نگاهت کافیست تادوباره در هوای آمدنت بمیرم .... توهمیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی!! Archivesمهر 1391شهريور 1391 مرداد 1391 تير 1391 خرداد 1391 ارديبهشت 1391 فروردين 1391 اسفند 1390 بهمن 1390 دی 1390 آذر 1390 آبان 1390 مهر 1390 شهريور 1390 تير 1390 خرداد 1390 ارديبهشت 1390 فروردين 1390 اسفند 1389 AuthorsستارهLinks
تنهاترین عشق روزگار
تبادل
لینک هوشمند
LinkDump
کیت اگزوز ریموت دار برقی |